کد مطلب:93737 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:714

تحمل حوادث سخت











6- نزلت انفسهم منهم فی البلاء كالذی (كالتی)[1] نزلت (نزلت) فی الرخاء.[2].

[صفحه 188]

ترجمه: در بلا و آسایش حالشان یكسان است (و تحولات و دگرگونیهای روزگار آنها را دگرگون نمی سازد).

شرح: ششمین صفت پرهیزكاران این است كه: در بلا همان حالتی را دارند كه: در آرامش و آسایش دارند، بلا ورخی برای آنها یكسان است، این جمله دو تفسیر می تواند داشته باشد: یكی از نقطه نظر توجه به مبداء خلقت و عدم غفلت و نسیان، و دیگری از نقطه نظر مقام تسلیم و رضا و عدم شكوه و شكایت.

اما توضیح:

1- پرهیزكاران همیشه خود را در محضر خدا می دانند و در نتیجه متوجه او هستند، چه زیر بمباران و چه در آرامش مطلق چه در بستر بیماری و چه در حال سلامتی و تندرستی، چه در پشت میله های زندان و چه در حال آزادی، چه در پیری و ناتوانی، و چه در جوانی و شادابی، چه در غنا و ثروت و چه در فقر و تنگدستی، چه در خوشی و چه در ناراحتی، چه در ریاست و امارت و چه در غیر آن...

[صفحه 189]

غالب مردم چنین نیستند، در بستر بیماری و گرفتاری توجه به خدا دارند ولی در سلامتی از او غافل هستند، وقتی گرفتاری و كسالتشان برطرف می شود دیگر به خدا توجه ندارند. راه خدا را در تنگدستی می جویند نه در وقت گشایش.

قرآن درباره جمعی از مشركین تعبیری دارد كه در آیات[3] مختلف تكرار شده است، از جمله در سوره عنكبوت آیه 65 می فرماید: «فاذا ركبوا فی الفلك دعوا لله مخلصین له الدین فلما نجیهم الی البر اذا هم یشركون»، هنگامی كه سوار بر كشتی شوند، خدا را با اخلاص می خوانند، (و غیر او را فراموش می كنند) اما هنگامی كه خدا آنها را به خشكی رسانید، و نجات داده باز مشرك می شوند.

در این آیه خداوند اشاره كرده به اینكه حتی مشركین نیز به هنگام گرفتاری به خدا توجه می كنند و در واقع این آیه بیانگر توحید فطری و تجلی نور توحید در انسانها در بحرانی ترین حالات است، این نور در درون همه انسانها نهفته است «فطره الله التی فطر الناس علیها» (فطرت خدا دادی كه مردم را بر آن خلق كرده است).[4].

اما آداب و رسوم خرافی، تربیتهای ناصحیح، تلقینات و تعلیمات سوء، پرده های غفلتی هستند، كه: یكی پس از دیگری مانع از ظهور این نور می شوند، چنانچه در حدیث منقول از پیامبر گرامی آمده،: «كل مولود یولد علی الفطره حتی لیكون ابواه هما اللذان یهودانه و ینصرانه» هر نوزادی زائیده می شود بر فطرت (اولیه) خود، مگر اینكه پدر و مادرش (در اثر تعلیمات ناصحیح) او را به مسیر انحراف مثل یهودیت و نصرانیت كشند».[5].

هنگامی كه طوفانها و گردابهای مشكلات نمایان شد، و دست انسان از همه

[صفحه 190]

اسباب ظاهری كوتاه گردید، بی اختیار بر حسب آن فطرت اولیه به سراغ خالق عالم می رود، و در این هنگام بحرانی هر گونه فكر شرك آلود در كوره حوادث ذوب شده، و هر اندیشه غیر توحیدی مثل برف در آفتاب تابستان آب می شود، و توحید خالص باقی می ماند، و در اینجا مصداق (مخلصین له الدین) آشكار می گردد.

و این توجه به مبدئی نیرومند نه تنها مخصوص انسانهاست بلكه حیوانات نیز از این توجه بی بهره نیستند. داستانهائی كه از زندگی حیوانات نقل می شود دلیلی بر این مدعاست، هر حیوانی در مصیبت و مشكل، توجه به قدرتی و نقطه ای دور دارد[6] و بحكم غریزه بطرف او متوجه می شود اگر فطرت اولیه انسان را به آن نقطه می كشد، غریزه ی حیوان نیز وی را به همان نقطه متوجه می كند.

آری شدائد و طوفانها زمینه ساز شكوفائی و بیداری فطرت آدمی است، این طوفانها هستند كه خاكسترهای این آتش درونی را كنار زده و سوزش آنرا ملموس می كنند.

در كنار این طوفانها، پیامبران هم هدفی جز فاش كردن این نور درونی نداشتند، وظیفه آنها زدودن زنگارهای غفلت و كنار زدن گرد و غبار نشسته بر چهره ی این منبع نور بود، چنانكه علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه در عبارتی كوتاه و پر معنی می فرماید: «فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته و یذكروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول» (خداوند رسولان خود را به سوی انسانها فرستاد و انبیای خود را یكی پس از دیگری ماموریت داد، تا وفای به پیمان فطرت را از آنها مطالبه كنند، و نعمتهای فراموش شده الهی را به آنها یادآور شوند، از طریق تبلیغ بر آنان اتمام حجت نمایند، و گنجینه های اندیشه ها را برای آنها فاش سازند).

این توجه به خداوند در لحظات بحرانی قانون عمومی است، كه: تقریبا هر

[صفحه 191]

كس آن را در عمر خود تجربه كرده است كه در گرفتاریها هنگامی كه كارد به استخوان می رسد، موقعی كه اسباب ظاهری از كار می افتند و كمكهای مادی ناتوان می گردند، انسان به یاد مبدا بزرگی از علم و قدرت می افتد، كه او قادر بر حل سخت ترین مشكلات است. كار نداریم كه نام این مبدا را چه بگذارند همینقدر می دانیم روزنه ی امیدی به قلب گشوده می شود، و نور لطیف و نیرومندی به دل می تابد، این یكی از نزدیكترین راهها به سوی خدا است، راهی از درون جان و سویدای قلب.

ائمه اطهار (ع) در هدایت مردم به سوی توحید و خداشناسی از همین فطرت پاك و نیالوده به شبهات در مواردی استفاده می كرده اند، در ذیل آیه 65 سوره عنكبوت آمده كه: شخص شاك و مرددی را امام صادق (ع) از همین طریق ارشاد فرمودند:

عرض كرد: یابن رسول الله دلنی علی الله ما هو؟ فقد اكثر علی المجادلون و حیرونی! فقال له (ع): یا عبدالله! «هل ركبت سفینه قط؟ قال نعم، قال فهل كسر بك حیث لا سفینه تنجیك و لا سباحه تغنیك؟ قال نعم. قال فهل تعلق قلبك هنا لك ان شیئا من الاشیاء قادر علی ان یخلصك من ورطتك قال: نعم.

قال الصادق (ع): فذلك الشی ء هو الله القادر علی الانجاء حیث لا منجی و علی الاغاثه حیث لا مغیث»:

ای فرزند رسول خدا (ص) مرا به خدا راهنمائی كن، او كیست؟ زیرا وسوسه گران مرا حیران ساخته اند، امام فرمود: ای بنده خدا! آیا هرگز سوار بر كشتی شده ای؟ عرض كرد آری، فرمود: هرگز كشتی تو شكسته است در آنجا كه هیچ كشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای؟ عرض كرد: آری، فرمود در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت، كه: وجودی هست كه می تواند ترا از آن مهلكه نجات دهد؟ عرض كرد آری. امام صادق (ع) فرمودند او

[صفحه 192]

خداوندی است كه قادر بر نجات است در آنجا كه هیچ نجات دهنده و فریادرسی نیست.[7].

پس از آیه مورد بحث روشن شد كه: مشركین در حال ناراحتی و قطع اسباب ظاهری متوجه خدا می شوند، ولی در هنگامی كه از میان تلاطم امواج وحشتناك و خروشان دریا نجات پیدا كردند، دوباره مشرك میشوند، و در مقابل بت به خاك مذلت می افتند، بسیاری از ما چنین هستیم نه فقط مشركین عرب، در تمام فراز و نشیبهای زندگی این طوفانهای مهیب و وحشت زا یافت می شود، ولی وقتی نجات می یابیم «اذا هم یشركون» (دوباره مشرك می شویم) و خدا را فراموش كرده و به غیر او متوجه می شویم، باید به مشركینی كه از دریا می گریزند گفت: آیا خداوند فقط در دریا قدرتمند است، و در صحرا فاقد قدرت، آیا در صحرای خشك بی آب و علف نمی تواند با صاعقه ای ترا بسوزاند، ابر دارای الكتریسته مثبت و زمین دارای الكتریسته منفی است، ابر كمی پائین آمده و صاعقه می آفریند، گاهی گله گوسفندی را به آتش می كشد، و گاهی جنگلی را، و امان از وقتی كه انسان نقطه اتصال دو جهت مثبت و منفی باشد، سر او جنبه منفی پیدا كرده و صاعقه بر سر او برخورد می كند و این زمانی است كه شی ء دیگری بلندتر از او مثل درخت و كوه و تپه ای یافت نشود، آیا خداوند نمی تواند سنگی از سنگهای آسمانی را در صحرا بر سرت فرود آورد، از آن سنگهائی كه یكی از آنها در سیبری سقوط كرد و گودال بزرگ چند كیلومتری ایجاد نمود.

قرآن در سوره اسراء پس از تعبیری مثل آیه 65 عنكبوت خطاب به مشركین می فرماید: «افا منتم ان یخسف بكم جانب البر او یرسل علیكم حاصبا ثم لا تجدوا لكم و كیلا ام امنتم ان یعیدكم فیه تاره اخری فیرسل علیكم قاصفا من

[صفحه 193]

الریح فیغرقكم بما كفرتم ثم لا تجدوا لكم علینا به تبیعا»:

آیا از این ایمن هستید كه در خشكی (با یك زلزله شدید) شما را در زمین فرو ببرد، یا طوفانی از سنگریزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان كند) سپس حافظ (و یاوری) برای خود نیابید، یا اینكه ایمن هستید كه بار دیگر شما را به دریا باز گرداند، و تند باد كوبنده ای بفرستد، و شما را به خاطر كفرتان غرق كند، حتی كسی كه خونتان را مطالبه نماید پیدا نكنید.[8].

آیا ایمن هستید كه زمین شما را فرو ببرد؟ در جرائد نوشته بودند زلزله ای در شمال آفریقا یك آبادی را با تمام تاسیسات زیر زمین برد به طوری كه اثری از ویرانه هایش هم باقی نماند (افامنتم ان یخسف بكم جانب البر) آیا مصونید از اینكه طوفانی از سنگریزه شما را زیر تله های شن مدفون كند؟، گردبادهائی است كه گاهی تپه های شن را بلند كرده و جای دیگر می ریزد، و چه بسا انسانها و قافله ای را در صحرا زیر هزاران خروار شن مدفون می كند (او یرسل علیكم حاصبا).[9].

آیا شما در امنیت هستید از اینكه بار دیگر احتیاجتان به دریا افتد، و شما با تندبادی غرق شوید، و كسی طلب خونبهای شما را نكند و نگوید چرا؟ (قاصفا[10] من الریح... تبیعا).[11].

از این آیات می توان استفاده كرد كه دنیا، دار محنت و بلیه است و باید در چنین

[صفحه 194]

دنیائی متوجه به خدا بود و به غیر از او نقطه اتكائی نگرفت و توجه به او بهترین مفر است، در خدمت امیرالمومنین علی (ع) عرض كردند كه افلاطون حكیم چنین گفته كه «الافلاك[12] قسی[13] و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو الله فاین المفر»، افلاك كمانها و حادثه ها تیرها، و انسان هدف و تیرانداز خداوند است پس كجا (با این شرائط) فرارگاه یافت می شود! حضرت جواب از قرآن دادند و فرمودند «ففروا الی الله»[14] (فرار كنید به سوی خداوند).[15].

این بلاها و مشكلات گرچه بیدارگر است و در مقام هشدار بسیار خوب، ولی نذر و استغاثه و توجه به مبدا قادری در این حال ارزش چندانی ندارد، زیرا افراد فاسد هم در این حال صدا و ناله هایشان بلند است، ارزش آن دارد كه در هر حال ذكر و یاد خدا بر مملكت جسم و جان حكومت كند، و گرنه فرعون هم كه ندای «انا ربكم الاعلی»[16] (من پروردگار بزرگ شما هستم) سر می داد، همینكه در میان امواج دریا قرار گرفت به یاد آن مبدا قادر و خداوند حقیقی عالم هستی افتاد، و گفت «آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنو اسرائیل و انا من المسلمین»، ایمان آوردم كه نیست خدائی الا خدائی كه بنی اسرائیل به آن ایمان آورده اند و من هم از اسلام آوردندگان (و گردن نهندگان به فرمان او) هستم.[17].

نباید فكر كرد وقتی دنیا به كام انسان بود، همیشه چنین است، در زمان رضاخان و زیر درباری بود كه سمبل قدرت رضا خانی بود، معروف بود كه همه كاره شاه

[صفحه 195]

او است، و رضا خان همچو موم در دست او می باشد یكی از علماء نقل می كرد، در مجلسی با علماء بودیم، كه این وزیر وارد شد به قدری آثار كبر و غرور در او بود، كه علماء اعتنائی به او نكردند، تبسم كرد و گفت: شما می گوئید: خدائی هست، و من با هزار دلیل رد وجود او می كنم، آری این چنین افرادی را سیلی روزگار باید تادیب كند، چیزی نگذشت كه مورد بی مهری قرار گرفته و متهم به قیام بر ضد شاه شد، و بالاخره شاه به او بدبین شده و دستور حبس او را صادر كرد، یكی از علماء كه در آن مجلس بود می گفت وقت ملاقات گرفتیم و در زندان به دیدارش رفتیم، تا ببینیم بر همان حال و هوا است یا نه، وقتی رفتیم او را در زندان انفرادی یافتیم كه: شعر می خواند، و چنان چكامه و سرودی می خواند كه گویا از مرحله توحید پا را فراتر نهاده و قائل به وحدت وجودی شده كه نزد موحدین مردود است. نغمه او چنین بود:

ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد باشد دم بدم

حمله مان پیدا و ناپیداستی
جان فدای آنكه ناپیداستی

فهمیدیم حالش خوب شده ولی این بیدار شدن اهمیتی نداشت، زیرا در زندان حال هر آلوده ای چنین است، باید در برابر خداوند در هر حالی گفت: «وجدتك اهلا للعباده فعبدتك» (یافتم تو را اهل برای عبادت پس عبادت كردم تو را).

باید اظهار ارادت به ساحت مقدسه ی ائمه عموما و امام زمان (ع) و قطب دائره امكان خصوصا در هر حالی باشد، نه در وقتی كه در معرض هجوم مشكلات قرار می گیریم و در منگنه حوادث پرس می شویم، اگر اهل جمكران رفتن هستیم نباید همیشه برای حل مشكلات برویم، یك بار هم بگوئیم می رویم به یاد مهدی فاطمه (ع) اشك بریزیم.

[صفحه 196]


صفحه 188، 189، 190، 191، 192، 193، 194، 195، 196.








  1. نسخه فیض و خوئی «نزلت» و نسخه ابن ابی الحدید، صبحی صالح و ابن میثم «نزلت» است و نسخه ابن میثم و فیض و صبحی صالح «كالتی» و ابن ابی الحدید و خوئی «كالذی» است، البته ابن میثم در شرح، اعراب كالذی را توضیح داده است.
  2. نكته ادبی: پیرامون اعراب (كالذی) و اینكه الذی چه كلمه ای است سه نظر گفته شده است: 1- از ابن ابی الحدید كه كالذی صفت نزولا است كه محذوف است و الذی صفت النزول و ضمیر عاید (نزلته) چون منصوب است جائز است حذف آن مثل ضربت الذی ضربت ای ضربته.

    تقدیر چنین می شود (نزلت انفسهم منهم فی حال البلاء نزولا كالنزول الذی نزلته منهم فی حال الرخاء) این وجه را به ابن میثم هم می توان نسبت داد، زیرا همچنانكه مرحوم خوئی نسبت داده است زیرا تقدیر را چنین گرفته (نزلت كالنزول الذی نزلته فی الرخاء).

    از ابن میثم كه كالذی در اصل كالذین بوده مثل قول خداوند تعالی (كالذی خاضوا) (69 توبه) كه می گویند (كالذین خاضوا) بوده و مراد تشبیه پرهیزكاران است در حال بلاء به كسانی كه در حال نعمت هستند، شایان توجه است، كه: نحوی و ادیب بلند مرتبه مرحوم رضی نجم الائمه در چنین جاهائی می گوید: «كلمه ای در تقدیر می گیریم كه: لفظا مفرد و معنا جمع باشد، مثل لفظ (جمع وجیش) مثل قول خداوند متعال «كمثل الذی استوقد نارا» (17 بقره) كه تقدیرش می شود «كمثل الجمع الذی استوقد نارا» الذی و همچنین ضمیر استوقد باعتبار لفظ جمع مفرد آمده است، اگر بخواهد الذی در آیه مخفف از «الذین» باشد جائز نیست ضمیر عائد مفرد برگردد (استوقد).

    آیه دیگر مثل (و الذی جاء بالصدق و صدق به اولئك هم المتقون) (33 زمر) و اینگونه تقدیر كه گفتیم كثیر است ولی حذف نون از «الذین» قلیل است» (نقل از شرح خوئی جلد 12 ذیل این خطبه).

    از مرحوم خوئی كه الذی مصدریه است، مثل ماء موصوله چنانكه یونس و اخفش (دو تن از نحویین) چنین گفته اند در قول خداوند متعال (ذلك الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا) (23 شوری) ای ذلك تبشیر الله و همچنین گفته اند در قول خداوند متعال (و خضتم كالذی خاضوا) (69 توبه)، بنابراین وجه معنای این فراز از خطبه چنین می شود: نازل شد نفس آنها بر بلا و شدت مثل نازل شدن نفوس آنها در آسایش و نعمت، (در این وجه و وجه اول دو حالت از نفوس پرهیزكاران مقایسه شده، و در وجه دوم حالت بلاء پرهیزكاران با حالت رخاء و آسایش غیر آنها مقایسه و تشبیه شده است).

    مرحوم خوئی بعد از طرح سه وجه، وجه اخیر را اقرب و خالی از تكلف پنداشته است و باید گفت این بحث مبنائی است.

  3. نحل 53 -54، یونس 12، روم 33، زمر 49، اسراء 67 -69.
  4. سوره روم آیه 30.
  5. تفسیر جوامع الجامع تالیف مرحوم طبرسی ذیل آیه 30 روم به نقل از تفسیر نمونه ذیل همین آیه.
  6. اطیب البیان تالیف آیه... طیب جلد 8 صفحه 282 ذیل آیه 67 اسراء.
  7. بحارالانوار جلد 3 طبع جدید صفحه 41 به نقل از تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 342.
  8. سوره اسراء آیه 68 -69.
  9. «حاصب» به معنی بادی است كه سنگریزه ها را حركت می دهد، و پشت سر هم بر جائی می كوبد و در اصل از حصباء به معنی سنگریزه گرفته شده است.
  10. «قاصف» به معنی شكننده است، و در اینجا اشاره به طوفان شدیدی است كه: همه چیز را در هم می شكند.
  11. «تبیع» بمعنی تابع و در اینجا اشاره به كسی است كه: به مطالبه خون و خونبها برمی خیزد و دنبال آنرا می گیرد (تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 195).
  12. «افلاك» جمع فلك به معنی مدار ستارگان، و اینجا كنایه از آسمانها و جهان خلقت است.
  13. قسی وقسی و اقوس و اقواس و اقیاس و قیاس جمع قوس به معنی كمان است.
  14. سوره ذاریات آیه 50.
  15. تفسیر اطیب البیان جلد 8 صفحه 284 ذیل آیه 69 اسراء.
  16. سوره النازعات آیه 24.
  17. سوره یونس آیه 90.